افسانه ساز شهر تنهایی منم
افتاده در گرداب تنهایی منم
گفتم ولی باور نکردی
دیگر زمن جز نقش دیواری نمانده
گل نیستم از من به جز خاری نمانده
گفتم رها کن این دل دیوانه ام را
بشکن به سنگ نیستی پیمانه ام را
گفتم ولی باور نکردی